مایلم بعضی از فکرهایم را در مورد واژهی «پستمدرن» با شما در میان بگذارم، تنها برای طرح مسائل، نه به فصد حـل آنهـا. با این کار، نمیخواهـم راه منـاظره را ببندم بلکه میخواهم با قرار دادن آنها در جای خود، از سردرگمی و ابهام جلوگیری کنم. فقط سه نکته برای گفتن دارم:
نکتهی اول، تقابل میان پستمدرنیسم و مدرنیسم-- یا جنبش مدرن (1945-1910)-- در معماری است. به نظر پورتوگسی [2] Portoghesi، جدائیی پستمدرنیسم از مدرنیسم مربوط میشود به حذف سلطهی هندسهی اقلیدسی (که مثلاً استعلای آن را در بوطیقای پلاستیک ِ داستایل [3] میبینیم). در تأیید نظر گرگوتی Gregotti، وجه زیر تفاوت میان مدرنیسم و پستمدرنیسم را بهتر توصیف میکند: ناپدید شدن پیوند تنگاتنگی که زمانی طرح معماریی مدرن را به ایدهآل تحقق فزایندهی آزادیی اجتماعی و فردیی تمام بشریت وصل میکرد. معمار پستمدرن متوجه میشود که محکوم به تعدیل یک سلسله از امور جزئی است که از فضای مدرنیته به ارث برده بود؛ محکوم است به این که فکر بازسازیی جهانیی زیستگاه انسانی را وابگذارد. این دریچه به چشمانداز وسیعی باز میشود، به این معنا که دیگر افقی برای جهانشمولی، ایجاد جهانشمولی، یا آزادیی عمومی گشوده نمیشود که خوشآمد گوی چشمان انسان پستمدرن یا چشمان معمار انسان پستمدرن باشد. ناپدید شدن این «ایده» که عقلانیت و آزادی رو به رشد است، تنها مبین «ضربآهنگ»، یا سبک یا شیوهای است که به معمار پستمدرن اختصاص دارد. من میگویم که این یک «آمیزه» است: آمیزهای از نقلقولهای متعدد که از عناصر و سبکهای گذشته گرفته شده است، از کلاسیک گرفته تا مدرن، بیتوجه به محیط و غیره.
در این دورنما نکته این است که «پست» در «پستمدرنیسم»، به معنای یک توالیی ساده
مبلغ قابل پرداخت 13,000 تومان