پدرم از بزرگترين بازرگانان و نماينده دو شركت ژاپنى در بيروت بود. هر وقت گزارشى از مدرسه مىرسيد كه بيانگر خوشرفتارى، تلاش زياد و پيشرفت مرتب من در درسهايم بود، پدرم هديهاى گرانبها به من مىداد.
مديريت مدرسه، آن سال، نخستين گزارش تحصيلى مرا در اواسط ماه فوريه فرستاد. خوشبختانه نمرههايم خوب بود. مدير مدرسه زير آن برگه، رشد شخصيت و پيشرفت مرا در درس و ورزش ستوده بود. من در آن هنگام نُهسال داشتم و تنها فرزند خانواده بودم، ولى پس از آن، خداوند يك پسر و يكدختر به پدر و مادرم عطا كرد. آنان مرا بوسيدند و پدرم گفت: «شايسته است در سفر به ژاپن، تو را هم با خود ببرم. به درسهايت اهميت بده و پيشرفت كن و براى كمك به دوستان و آموزگارانت بكوش! در اولين روز از تعطيلات بهار، همراه مادرت با يك هواپيما به توكيو، پايتخت ژاپن، خواهيم رفت».
در هتلى بزرگ در توكيو اقامت كرديم. همه چيز براى من تازگى داشت و جالب بود: غذاى هتل، مردم و لباسهاى گوناگون و رنگارنگى كه پوشيده بودند و به سرعت در پيادهروها و فروشگاهها رفت و آمد مىكردند. از اين كه ژاپنىها با وجود جمعيت زياد، به مقررات احترام مىگذارند و آن را اجرامىكنند، واقعاً شادمان شدم. آنان در مقابل باجههاى بليطفروشى در صفهاى بلند مىايستادند و با آرامش و ادب، منتظر نوبت خود مىشدند. اين موضوع در ايستگاه وسايل نقليه نيز ديده مىشد.
دوازده روز به كارهاى گوناگون مشغول بوديم. يكى از شركتهايى كه پدرم نمايندگى آن را در لبنان داشت، ما را به كارخانه
يكى از پادشاهان در ميدان مركزى شهر برجى ساخت و بالاى آن زنگى آويخت. ريسمانى نيز به آن بست كه تا زمين مىرسيد. او اعلام كرد هر ستمديدهاى كه اين زنگ را بكوبد، بايد به كار او رسيدگى كنند و حق وى را بگيرند. به همين جهت، آن زنگ به «زنگ عدالت» معروف شد.
هنگامى كه بنايان برج را ساختند و زنگ را آويزان كردند، مردم از كوچكوبزرگ و مرد و زن به ميدان آمدند تا آن زنگ قشنگ را ببينند. آنانبراى شنيدن صداى زنگ بسيار مشتاق بودند. پادشاهآمد ومردم با خودگفتند: «بدونشك پادشاه آمده است كه زنگ را براى نخستين بار به صدا درآورد».
سكوت بر ميدان حكمفرما شد و همگان منتظر ماندند تا ببينند پادشاه چه خواهد كرد. هنگامى كه پادشاه به پاى برج رسيد، زنگ را نكوبيد و به ريسمان آن نيز دست نزد، فقط به مردم گفت: «اين زنگ قشنگ را مىبينيد! اين زنگ از آن شماست و جز در هنگام ضرورت نبايد آن را به صدا درآورد. هرگاه كسى از شما مورد ستم قرار گيرد، اين زنگ را به صدا درمىآورد و در آن هنگام قضات به اين ميدان مىشتابند و به شكايتش رسيدگى مىكنند و حقش را مىستانند. اين زنگ از آن همه شماست؛ توانگر و بينوا، پير و جوان و نيرومند و ناتوان؛ ولى هر كس بى دليل آن را به صدا درآورد، مجازات سختى را متحمل خواهد شد، زيرا زنگ عدالت براى سرگرمى نيست».
سالها گذشت و زنگ عدالت بارها به صدا درآمد و قضات گرد آمدند و بىدرنگ در مورد شكاياتى حكم صادر كردند كه در غير آن صورت، به فراموشى سپرده مىشد. ستم از ميان رفت و اشتباهات اصلاح شد. از آن روز ستمديدگان دانستند كه براى خود مرجعى امين دارند. ستمكاران نيز دانستند كه ستمشان براى مدتى طولانى پنهان
مبلغ قابل پرداخت 17,000 تومان