معراج رسول خدا(ص) كتاب: زندگانى حضرت محمد(ص) کلیه پی نوشتها زیر در فایل WORD
. و جالب اينجاست كه برخى از نويسندگان معاصر معراج رسول خدا(ص)را به وحدت وجودى كه در كلام پارهاى از عرفا و متصوفه ديده مىشود تطبيق و تاويل كرده كه از عدم اعتقاد به معجزه و امثال اينها سرچشمه مىگيرد.
2. در توصيف«براق»در چند حديث آمده كه فرمود: از الاغ بزرگتر و از قاطر كوچكتر بود، داراى دو بال بود و هر گام كه بر مىداشت تا جايى را كه چشم مىديد مىپيمود، ابن هشام در سيره گفته: براق همان مركبى بود كه پيغمبران پيش از آن حضرت نيز بر آن سوار شده بودند. و در حديثى است كه فرمود: صورتى چون صورت آدمى و يالى مانند يال اسب داشت، و پاهايش مانند پاى شتر بود. و برخى از نويسندگان روز هم در صدد توجيه و تاويل بر آمده و«براق»را از ماده برق گرفته و گفتهاند: سرعت اين مركب همانند سرعتبرق و نور بوده است.
3. و در حديثى كه صدوق(ره)از امام باقر(ع)نقل كرده رسول خدا(ص)را از آن پس تا روزى كه از دنيا رفت كسى خندان نديد.
4. صدوق(ره)در كتاب عيون به سند خود از امير المؤمنين(ع)روايت كرده كه فرمود: من و فاطمه نزد پيغمبر(ص)رفتيم و او را ديدم كه به سختى مىگريست و چون سبب پرسيدم فرمود شبى كه به آسمانها رفتم زنانى از امتخود را در عذاب سختى ديدم و گريهام براى سختى عذاب آنهاست. زنى را به موى سرش آويزان ديدم كه مغز سرش جوش آمده بود، زنى را به زبان آويزان ديدم كه از حميم(آب جوشان)جهنم در حلق او مىريختند، زنى را به پستانهايش آويزان ديدم، زنى را ديدم كه گوشت تنش را مىخورد و آتش از زير او فروزان بود، زنى را ديدم كه پاهايش را به دستهايش بسته بودند و مارها و عقربها بر سرش ريخته بودند، زنى را كور و كر و گنگ در تابوتى از آتش مشاهده كردم كه مخ سرش از بينى او خارج مىشد و بدنش را خوره و پيسى فرا گرفته بود، زنى را به پاهايش آويزان در تنورى از آتش ديدم، زنى را ديدم كه گوشت تنش را از پايين تا بالا به مقراض آتشين مىبريدند، زنى را ديدم كه صورت و دستهايش سوخته بود و امعاء خود را مىخورد، زنى را ديدم كه سرش سر خوك و بدنش بدن الاغ و به هزار هزار نوع عذاب گرفتار بود و زنى را به صورت سگ ديدم كه آتش از پايين در شكمش مىريختند و از دهانش بيرون مىآمد و فرشتگان با گرزهاى آهنين به سر و بدنشان مىكوفتند.
فاطمه كه اين سخن را از پدر شنيد پرسيد: پدرجان آنها چه عمل و رفتارى داشتند كه خداوند چنين عذابى برايشان مقرر داشته بود؟فرمود: دخترم!اما آن زنى كه به موى سر آويزان شده بود زنى بود كه موى سر خود را از مردان نامحرم نمىپوشانيد، اما آنكه به زبان آويزان بود زنى بود كه با زبان شوهر خود را مىآزرد، آنكه به پستان آويزان بود زنى بود كه از شوهر خود در بستر اطاعت نمىكرد، زنى كه به پاها آويزان بود زنى بود كه بى اجازه شوهر از خانه بيرون مىرفت، اما آنكه گوشتبدنش را مىخورد آن زنى بود كه بدن خود را براى مردم آرايش مىكرد، اما زنى كه دستهايش را به پاها بسته بودند و مار و عقربها بر او مسلط گشته زنى بود كه به طهارت بدن و لباس خود اهميت نداده و براى جنابت و حيض غسل نمىكرد و نظافت نداشت و نسبتبه نماز خود بىاهميتبود، اما آنكه كور و كر و گنگ بود آن زنى بود كه از زنا فرزنددار شده و آن را به گردن شوهرش مىانداخت، آنكه گوشت تنش را به مقراض مىبريدند آن زنى بود كه خود را در معرض مردان قرار مىداد، آنكه صورت و بدنش سوخته و از امعاء خود مىخورد زنى بود كه وسايل زنا براى ديگران فراهم مىكرد. آنكه سرش سر خوك و بدنش بدن الاغ بود زن سخن چين دروغگو بود و آنكه صورتش صورت سگ بود و آتش در دلش مىريختند زنان خواننده و نوازنده بودند. . . و سپس به دنبال آن فرمود:
واى به حال زنى كه شوهر خود را به خشم آورد و خوشا به حال زنى كه شوهر از او راضى باشد.
5. سعدى در اين باره گويد:
چنان گرم در تيه قربتبراند
كه در سدرة جبريل از او باز ماند
بدو گفت: سالار بيت الحرام
كه اى حامل وحى برتر خرام
چو در دوستى مخلصم يافتى
عنانم ز صحبت چرا تافتى
بگفتا فراتر مجالم نماند
بماندم كه نيروى بالم نماند
اگر يك سر موى برتر پرم
فروغ تجلى بسوزد پرم
6. به اين مضمون روايات ديگرى هم از طريق شيعه و اهل سنت نقل شده. ولى جاى مناقشه در اين حديث در چند جا به چشم مىخورد. چنانكه سيد مرتضى(ره)در تنزيه الانبيا فرموده، و در صحت آن ترديد كرده، و الله العالم.
7. در حديث ديگرى كه على بن ابراهيم در تفسير خود نقل كرده رسول خدا(ص)فرمود: چون به معراج رفتم وارد بهشتشده و در آنجا دشتهاى سفيدى را ديدم و فرشتگانى را مشاهده كردم كه خشتهايى از طلا و نقره روى هم گذارده و ساختمان مىسازند و گاهى هم دست از كار كشيده به حالت انتظار مىايستند، از ايشان پرسيدم: چرا گاهى مشغول شده و گاهى دست مىكشيد؟گفتند: گاهى كه دست مىكشيم منتظر رسيدن مصالح هستيم، پرسيدم مصالح آن چيست؟پاسخ دادند گفتار مؤمن كه در دنيا مىگويد: «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر»كه هرگاه اين جمله را مىگويد ما شروع به ساختن مىكنيم، و هرگاه خود دارى مىكند ما هم خوددارى مىكنيم.
8. منظور همين نماز عشاء است كه شبها مىخوانند، چون معمولا آن را آخر شب هنگام خفتن مىخواندهاند آن را«عشاء»آخر ناميدهاند.
9. براى توضيح بيشتر به كتابهاى بحار الانوار، ج 19، (چاپ جديد)، مجمع البيان، ج 3، ص 395، ج 5، ص 186، تفسير الميزان، ج 19، صص 64 - 60، ج 13، صص 2 به بعد، فقه السيرة، صص 154 - 146، الصحيح من السيرة، ج 2، ص 112، فروغ ابديت، ج 1، ص 305 و كتابهاى عربى و فارسى ديگرى كه در اين زمينه قلمفرسايى و بحث كردهاند مراجعه نماييد.
10. «و اوحينا الى موسى اذ استسقاه قومه ان اضرب بعصاك الحجر، فانبحست منه اثنتا عشرة عينا. . . »سوره اعراف، آيه 160.
11. «قال الذى عنده علم من الكتاب انا آتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك. . . » سوره نمل، آيه 40.
12. «فالقى عصاه فاذا هى ثعبان مبين. . . » سوره شعراء، آيه 32.
13. به آيات مباركه سوره بقره، آيه 50، سوره طه، آيه 77، سوره شعراء، آيه 63 و سوره دخان، آيه 24 مراجعه شود.
14. بر طبق نظريه بطلميوس يونانى كه قرنها مورد قبول دانشمندان جهان قرار گرفته بود افلاك را اجسامى بلورين مىدانستند و مجموعه آنها را نيز نه فلك مىپنداشتند كه همانند ورقههاى پياز روى هم قرار گرفته و ستارگان نيز همچون گل ميخى بر آنها چسبيده بود و حركتستارگان را نيز با حركت افلاك مىگرفت، يعنى هر فلكى حركتى داشت و قهرا با حركت فلك گل ميخى هم كه بر آن چسبيده بود حركت مىكرد و روى اين نظريه مىگفتند خرق و التيام - يعنى شكسته و بسته شدن - در آنها محال است، و چون شق القمر - و دو نيم شدن ماه - و همچنين داستان معراج جسمانى رسول خدا مستلزم خرق و التيام در افلاك مىشد آن را منكر شده و يا دستبه تاويل و توجيه در آنها مىزدند، غافل از آنكه قرنها قبل از جا افتادن اين نظريه غلط، قرآن كريم آن را مردود دانسته و پنبه افلاك پوسته پيازى را زده است، آنجا كه درباره خورشيد و ماه و فلك گويد: «و الشمس تجرى لمستقر لها ذلك تقدير العزيز العليم، و القمر قدرناه منازل حتى عاد كالعرجون القديم، لا الشمس ينبغى لها ان تدرك القمر و لا الليل سابق النهار و كل فى فلك يسبحون» سوره يس، آيههاى 40 - 38كه اولا حركت و جريان را به خود خورشيد و ماه نسبت مىدهد، و ثانيا«فلك»را مدار آنها دانسته و ثالثا حركت آنها را در اين مدار به صورت«شنا»و شناورى بيان فرموده، و فضاى آسمان بىانتها را به صورت درياى بيكرانى ترسيم فرموده كه اين ستارگان همچون ماهيان در آن شناورند. و علم و كشفيات و اختراعات جديد و سفينههاى فضايى و موشكها و آپولوها و لوناها نيز اين حقيقت قرآن را به اثبات رسانيد، و بر يئتبطلميوسى خط بطلان كشيده و در زواياى تاريخ دفن كرد.
15. فقه السيرة، صص 151 - 150.
16. همان
17. سوره مؤمن، آيه 78.
18. خواننده محترم مىتواند براى اطلاع بيشتر از اين بحثبه تفسير شريف الميزان، ج 1، صص 57 به بعد مراجعه نمايد.
مبلغ قابل پرداخت 18,000 تومان