درآمد
از آنجا كه «آزادی» با سرشت و طبیعت انسان آمیخته، یكی ازحیاتیترین «حق»هایی است كه انسان در همه عرصهها بهویژه عرصه اجتماع وحیات اجتماعی به آن نیاز دارد. به همین خاطر واژه «آزادی» از مطلوبترینواژهها برای همه افراد بشر بوده و هست؛ به طوریكه تقریباً تمامی افراد بشر ازمتدینترین گرفته تا مستبدترین آنها نتوانستهاند از تحسین آزادیسر باز زنند.
اندیشه آزادی افراد در مقابل دیگران همواره ذهن متفكران و اندیشمندانبلكه به عقیده امامعلی(ع) ذهن همه مردم را به خود مشغول داشته است. شایدبتوان گفت یكی از كلیدیترین مسائل مورد توجّه امام علی(ع) در موردانسان و جامعه انسانی در این عبارت خلاصه میشود كه میفرماید:
ولاتكن عبد غیرك فقد جعلك الله حرا. خود را تحت قید و بند هیچكس و هیچ چیز غیر از «خودت» قرار مدهزیرا خدا تو را آزاد آفریده است.
امّا واقعاً آزادی چیست؟ چرا باید انسان آزاد باشد؟ این آزادی در مقابلچه كسی یا چه چیزی و در چه هنگامی است؟ قلمروهای آزاد كدامند؟ چگونهمیتوان آزاد بود؟
اینها سؤالاتی است كه همواره هنگام بحث از آزادی ذهن انسانها واندیشمندان را به خود مشغول كرده است.
واژه آزادی در تاریخ زبانشناسی مترادفها و مخالفهای متعددیداشته است. لغات مترادف «آزادی» عبارتند از: رهایی، اختیار، عدم مداخله،عدم محدودیت، عدم وجود مانع و عدم فشار. لغات مخالف «آزادی» عبارتنداز: قید، بند، مداخله، محدودیت، فشار، بندگی، بردگی، مانع، جبر، اجبار واستبداد.
افراد و متفكرین معمولاً در یافتن مفهوم آزادی دچار سردرگمی شدهاند،امّا اگر بپذیریم كه در حوزه زبانشناسی یك واژه در مواضع مختلف بامفاهیم متفاوت به كار میرود، از سردرگمی نجات مییابیم. با همه اینها درتقسیمبندی آزادی دو مفهوم، قدر مشترك همه متفكرین درباره «آزادی»است: «آزادی حقیقی» و «آزادی كاذب».
نزد اندیشمندان سیاسی، شاید متداولترین مفهوم اصطلاحی آزادی،«حاكمیت انسان بر اعمال، رفتار و سرنوشت خود» است. این حاكمیتخدادادی و فطری است، یعنی خداوند آزادی را در فطرت الاهی انسان بهودیعت نهاده است. بههمین دلیل از آزادی با عنوان «حق طبیعی» یا«حقفطری» یاد میشود.
در اندیشه امام علی7 آزادی یكی از بزرگترین و عالیترین ارزشهایانسانی است. به عقیده امام، آزادی برای انسان ارزشی مافوق سایر ارزشهایدنیایی است. امام از معدود اندیشمندانی است كه با توجّه به شرایط و نیازهایزمان و درك شرایط خفقانآور دورانهای مختلف حكومت پادشاهان بهطرح و بسط این مسأله در آثار خود پرداخت. اگرچه او مجال نیافت كه درنظام نوپای ولایت ائمه، مسائل نظری موردنظر خود را به منصه ظهور برساند،امّا در مدت زمان كوتاه حكومتش بر جامعه اسلامی «كارِ كارستانی» در صحنهعمل به وجود آورد كه در طول تاریخ مورد استناد همه موافقان و مخالفان ومسلمانان و غیرمسلمانان بوده است.
آنچه امامعلی(ع) در مورد آزادی، جنبههای مختلف آن و طرحهایتضمین كننده آن عرضه میكند، پیچیده، از روی حكمت و دارای مرتبتیرفیع است. در ارائه نظریه «آزادی»، امام بیتردید از دین بهویژه مسائلاخلاقی آن بسیار بهره برده است. امام(ع) آزادی را اینگونه تعریف میكند:
آزادی، رها بودن از هر نوع قید و بندی است كه كسانی دیگر یاچیزهای دیگر برای انسان ایجاد میكنند.
این تعریف از آزادی به مثابه عدم محدودیت است. هر چه این عدممحدودیت گستردهتر باشد، آزادی انسان بیشتر است. اگر قرار است موانع یامحدودیتهایی در راه زندگی انسان قرار بگیرند، باید از جانب خود اوپذیرفته شده باشند. بنابراین اگر انسان پذیرفت كه محدودیتی برای خود ایجادكند، باز «آزاد» است و این قید و بند مخالف آزادی او نیست زیرا خودش آنرا پذیرفته است.
از آن زمان كه به علّت نگرانی از به خطر افتادن نسل بشر در جامعه انسانیحكومت ایجاد شد، بشر دریافت كه باید «آزادی» را به خاطر «آزادی» محدودكند، زیرا استفاده بشر از «آزادی بدوی» یا آزادی طبیعی و فطری در وضعیتطبیعی دورانی كه ما آن را «دوران وحدت» مینامیم، استفادهای درست ومحدود شده است. امّا «آزادی» در «دوران اختلاف» منجر به ایجاد تفرقه وتضعیف شدید بنیانهای اجتماعی گردید. در آن دوره صاحبان زر و زور بابهرهگیری گسترده از «آزادی مطلق» خود، آزادی ضعفا را پایمال كرده، آنهارا تحت استعمار و استثمار خود درمیآوردند. بنابراین آزادی باید محدودمیشد. یعنی پس از «وضع بدوی» آزادی باید به نفع مسائلی همچون نظم،عدالت، امنیت، رفاه، عمران، هدایت و در نهایت به نفع خود آزادی محدودمیشد و هركس قسمتی از آزادیهای خود را آگاهانه و آزادانه فدای بقیهلوازم زندگی اجتماعی مینمود و در واقع پارهای از آزادی فطری و طبیعیخود را تحت نظارت «دولت» قرار میداد، چرا كه بدون چنین محدودیتیحفظ اجتماع انسانی و ایجاد اجتماعی مطلوب ممكن نبود. امّا چه «چیزی»باید قلمرو آزادی عمل انسان را محدود میكرد؟ امامعلی(ع) كه مكتبشپیوند زوالناپذیری با آزادی دارد، معتقد است كه تنها وسیله محدودكنندهباید «قانون» و تضمینكننده آن باید دولت باشد. بنابراین دولت، ضامن آزادیاست نه دشمن آن. هرجا آزادی مورد تهدید قرار میگیرد وظیفه دولت استكه مداخله كرده، به اَعمالی برای حفاظت از آزادی اقدام نماید.
ولی در عین حال امام(ع) معتقد بوده است كه در قلمرو آزادیهای فردی،حداكثری وجود دارد كه به هیچ عنوان نباید موردتجاوز قرار گیرد. چون اگرچنین شود، فرد خود را در بنبستی چنان تنگ گرفتار خواهد دید كه در آنحتی رشد استعدادهای طبیعیاش نیز با مانع روبهرو است، در حالی كهفهمیدن و دنبال كردن هدفهای گوناگونی كه فرد آنها را شایسته یا مقدسمیداند، به این استعدادها و رشد آنها بستگی دارد. پس باید میان قلمروزندگی فردی (خصوصی) با قلمرو حیات اجتماعی (عمومی) و سیاسی(دولتی) مرزی قائل شد. به عبارت دیگر، محدودیتهای اجتماعی و سیاسینباید قلمروی زندگی فردی (خصوصی) افراد را محدود نمایند. این قلمروییاست كه نه دولت، نه هیچ مقام دیگری حق تجاوز به آن را ندارد. البتّه«توتالیتریستها» معتقد بوده و هستند برای آنكه زندگی اجتماعی به سامانبرسد و از آسیب رساندن مردم به یكدیگر ممانعت شود، باید اقداماتیصورت گیرد تا بتوان مردم را بر سر جای خود نگاه داشت و بنابراین باید هرچه بیشتر بر قلمرو نظارت متمركز دولت (سانترالیزم دمكراتیك) افزود و ازحوزه آزادیهای فردی كاست. امّا بعضی دیگر اعتقاد داشتهاند كه پارهای ازوجود انسان باید از حوزه نظارت اجتماعی دور و بر كنار بماند. تجاوز به اینمحدوده هر اندازه هم اندك باشد، خودكامگی و استبداد قلمداد میشود. امّااین كه این خط مرزی كجا باید كشیده شود، مورد بحث و اختلاف است.مطهری یكی از مفسران نظرات امام علی(ع) و از مدافعان آزادی، با برداشتاز آثار اوّلیه امام علی بر آن بود كه دستكم آزادی تفكر، عقیده، انتخاب،بیان و مالكیت باید از هرگونه تعرض خودسرانه مصون بماند. امام علی(ع)حتی فهرستهایی از آزادیهای فردی ارائه و ترتیب میدهند و در خصوصمهار «قدرت مسلط» با همه آزادیخواهان تاریخ همسخن هستند كه:
اگر میخواهیم انسانیت انسان را تضمین كنیم، باید در حفظ حداقلقلمرو آزادی خصوصی او تلاش كنیم زیرا آزادی معیار حیاتانسانیت انسان است.
بنابراین كلیه محدودیتهای سیاسی ـ اجتماعی ایجاد شده در هر دوره ودر هر اجتماعی، نباید به گونهای باشد كه اختیار و آزادی اوّلیه تكوینیخدادادی از میان برداشته شود و انسان به بردهای تبدیل شود كه در نتیجه آنحیات و انسانیت او به خطر بیافتد، بلكه باید این محدودیتها را بهگونهایساماندهی نمود كه ضمن بالا بردن توانایی انسان برای تشكیل اجتماع، انسانیتاو را نیز تقویت كنند، نه اینكه باعث سوق یافتن او به سوی حیوانیت گردند.البتّه زندگی كردن در آزادی مطلق نیز غیرممكن است و هر كس باید بخشی ازآزادی خود را برای حفظ بقیه آن فدا كند، امّا تسلیم كامل و دست شستن ازتمامی آزادی نیز نقض غرض است.
امّا واقعاً آن حداقل آزادی موردنظر چیست؟ ملاك تعیین این قلمرویآزادی و عدم مداخله كدام است؟ آیا اجبار بعد از آزادی را میتوان توجیهكرد؟ چرا حفظ آزادی خصوصی در نظر امام علی(ع) این اندازه حرمتدارد؟
امام علی(ع) معتقد است كه اگر هر كس به حفظ آزادیهای خویش درجامعه مدنی مایل باشد، نباید تنها به اعلام تمایل خویش اكتفا كند، بلكه بایدطرحهایی در اندازد كه در پرتو آن مرزهای اقتدارگرایی مطلق و آزادیمشخص شود و كسی توانایی تجاوز كردن به این مرزها را نداشته باشد زیرا دربیشتر زمانها آزادیهای انسانی حتی از جانب اكثریت، مورد تجاوزقرارگرفته و میگیرد. بنابراین نمیتوان هیچ جامعهای را آزاد خواند مگرآنكه چند اصل مرتبط با هم، برآن حكومت داشته باشد. در اینجا ضمنآوردن مقدمهای در باب آزادی فطری، به مسائل مربوط به آن اصول وطرحها خواهیم پرداخت.
|